Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1028 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
zahlbar sofort netto Kasse U قابل پرداخت نقدی خالص فوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
[sofort] netto Kasse U نقدی خالص [فوری]
Barzahlung {f} U پرداخت نقدی
Barauszahlung {f} U پرداخت نقدی
30 Tage netto, bei Zahlung innerhalb 10 Tagen 3 Prozent Skonto U ۳۰ روز خالص و ۳ درصد تخفیف اگردر طی ۱۰ روز پرداخت شود
Anteil {m} U قابل پرداخت
im Voraus zahlbar U قابل پیش پرداخت
unbezahlbar <adj.> U غیر قابل پرداخت
Zahlbar mit [ Kreditkarte] . U قابل پرداخت با [کارت اعتبار] .
zahlbar <adj.> U قابل پرداخت [ پرداختنی ] [اقتصاد]
fällig <adj.> U قابل پرداخت [ پرداختنی ] [اقتصاد]
Versicherungsleistungen an Hinterbliebene U مزایای قابل پرداخت به وابستگان بازمانده
Barverlust {m} U ضرر نقدی
Barschaft {f} U نقدی
Liquidation {f} [von etwas] [Börse] U نقدی [اقتصاد]
Barkauf {m} U معامله نقدی
Glattstellung {f} [von etwas] U نقدی [اقتصاد]
Bußgeld {n} U جریمه نقدی
Barbestand {m} U ذخیره نقدی
Barverkauf {m} U فروش نقدی
Barvermögen {n} U دارایی نقدی
Barkredit {m} U اعتبار نقدی
Bareinnahme {f} U دریافت نقدی
Bargeschäft {n} U معامله و تجارت نقدی
kurzfristig angesetzt <adj.> U فوری
schnell <adj.> U فوری
schlagartig <adj.> U فوری
schnell anberaumt <adj.> U فوری
akut <adj.> U فوری
Eilsendung {f} U پست فوری
unmittelbar <adj.> U فوری
Depesche {f} U پیام فوری
Momentanaufnahme {f} U عکس فوری
Eilauftrag {m} U سفارش فوری
Eilfracht {f} U کالای فوری
Eilbestellung {f} U سفارش فوری
Eilzustellung {f} U تحویل فوری
Eilgut {n} U کالای فوری
Eilbote {m} U پیک فوری
Eilbrief {m} U نامه فوری
dringend <adv.> U بد جور [فوری ]
Cashflow-Steuer {f} U مالیات جریان نقدی [امور مالی]
Bin gleich zurück. U فوری برمی گردم.
eine Ausrede parat haben U فوری عذر داشتن
Brandbrief {m} U درخواست کمک فوری
Dringlichkeitsantrag {m} U درخواست رسیدگی فوری
Mach das unverzüglich! U این را فوری انجام بده !
sofortig <adj.> U فوری [بلاواسطه] [ آنی] [ضروری ]
Dringende Antwort erbeten. U لطفا فوری پاسخ دهید.
Eilmeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Sondermeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Kurzmeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Eilbriefporto {n} U میزان تمبر پست فوری
etwas [Akkusativ] vollends anhalten U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
Meine Schwester hat sich Hals über Kopf in einen älteren Mann verliebt. U خواهرم فوری وعمیق عاشق یک مرد با سن شد.
zur Sache kommen <idiom> U فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
Um rasche Beantwortung wird gebeten. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
alsbaldig <adj.> U فوری [بلاواسطه] [ آنی] [ضروری ] [اصطلاح رسمی]
sich Hals über Kopf in Jemanden verlieben <idiom> U فوری و عمیق عاشق کسی شدن [اصطلاح روزمره]
Das Gericht machte kurzen Prozess mit ihnen. U دادگاه خیلی فوری به قضیه آنها رسیدگی کرد.
unabdingbar <adj.> U غیر قابل انتقال [غیر قابل فروش ] [غیر قابل چشم پوشی]
unverkäuflich <adj.> U غیر قابل انتقال [غیر قابل فروش ] [غیر قابل چشم پوشی]
unveräußerlich <adj.> U غیر قابل انتقال [غیر قابل فروش ] [غیر قابل چشم پوشی]
brutto <adj.> U خالص
unabdingbar <adj.> U خالص
Intuition {f} U الهام [درون یابی ] [احساس] [دانستن فوری بدون استدلال و تجربه]
Ahnung {f} U الهام [درون یابی ] [احساس] [دانستن فوری بدون استدلال و تجربه]
Eingebung {f} U الهام [درون یابی ] [احساس] [دانستن فوری بدون استدلال و تجربه]
laute Lüge U دروغ خالص
Bruttogewinn {m} U سود نا خالص
Bruttogewicht {n} U وزن نا خالص
Bruttoeinkommen {n} U درآمد نا خالص
Bruttolohn {m} U حقوق نا خالص
Bohnenkaffee {m} U قهوه خالص
Eigengewicht {n} U وزن خالص
Einwaage {f} U وزن خالص
Anthrazit {m} U زغال سنگ خالص
ohne Steuern und Einbehalte U خالص پس از مالیات و کسورات
Kassenskonto {n} U تخفیف نقدی [تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد]
Barzahlungsrabatt {m} U تخفیف نقدی [تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد]
Barzahlungsskonto {m} U تخفیف نقدی [تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد]
netto <adv.> U خالص [مانند ارزش یا محصول یا سود] [اقتصاد]
nach allen Abzügen <adv.> U خالص [مانند ارزش یا محصول یا سود] [اقتصاد]
rein <adv.> U خالص [مانند ارزش یا محصول یا سود] [اقتصاد]
Kassaskonto {n} U تخفیف نقدی [تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد] [اقتصاد]
brutto für netto U ناخالص بجای خالص [مانند بها یا محصول یا وزن]
Netto-Finanzverschuldung U نسبت خالص قرض به ارزش سهام معمولی شرکتی [اقتصاد]
Einigung {f} U پرداخت
Rückzahlung {f} U پس پرداخت
Einzahlung {f} U پرداخت
Abzahlung {f} U پرداخت
Regulierung {f} U پرداخت
Auszahlung {f} U پرداخت
Beilegung {f} U پرداخت
Bestreitung {f} U پرداخت
Erstattung {f} U پرداخت
Bezahlung {f} U پرداخت
Ausrichtung {f} U پرداخت
Abzahlung {f} U پرداخت به اقساط
Vorkasse {f} U پیش پرداخت
Vorauskasse {f} U پیش پرداخت
Vorauszahlung {f} U پیش پرداخت
unter dem Vorbehalt einer Zahlung U مشروط به پرداخت
Lohnstreifen {m} U صورت پرداخت
Lohnbeleg {m} U صورت پرداخت
Lohnzettel {m} U صورت پرداخت
Einzahlungsschalter {m} U باجه پرداخت
Einzahlungsschein {m} U برگه پرداخت
Bonus {m} U پرداخت اضافی
Depot {n} U پیش پرداخت
Ablauf {m} U موعد پرداخت
Abtragung {f} U پرداخت به اقساط
Bezahlbarkeit {f} U قابلیت پرداخت
Einzahler {m} U پرداخت کننده
Abfindung {f} U پرداخت خسارت
Fälligkeit {f} U موعد پرداخت
Akontozahlung {f} U پیش پرداخت
Abschlag {m} U پیش پرداخت
Vorschuss {m} U پیش پرداخت
Vorschusszahlung {f} U پیش پرداخت
Vorleistung {f} U پیش پرداخت
Kreditzahlung {f} U پیش پرداخت
Netto {n} U خالص [قیمت یا وزن یا دستمزد] [دستمزد یا حقوق پس از کاهش مالیات و خرج اجتماعی]
netto verdienen U خالص دریافتن [دریافتن مزد پس از کسر مالیات و غیره ]
netto bekommen U خالص دریافتن [دریافتن مزد پس از کسر مالیات و غیره ]
Liquidation {f} [von etwas] [Börse] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
Geldüberweisung {f} U پرداخت بوسیله حواله
Anweisung {f} U دستور پرداخت بانکی
Glattstellung {f} [von etwas] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
Teilzahlung bei Geldstrafen U پرداخت قسمتی از جریمه
Zahlungsanweisung {f} U دستور پرداخت بانکی
Steuersünderin {f} U فرارکن [ زن ] از پرداخت مالیات
Zahlungsauftrag {m} U دستور پرداخت بانکی
Steuer umgehen U فرار از پرداخت مالیات
Steuern hinterziehen U فرار از پرداخت مالیات
Abführung {f} U پرداخت [امور مالی]
Bankrott {m} U فقدان توانایی پرداخت
Vorleistungen erbringen U پیش پرداخت کردن
in Vorlage treten U پیش پرداخت کردن
Abgabe {f} U پرداخت حقوق گمرکی
Kasse gegen Dokumente U اسناد در مقابل پرداخت
Kasse vor Lieferung U پرداخت پیش از تحویل
Lohnfortzahlung {f} U ادامه پرداخت مزد
Einlösung {f} U پرداخت [سفته، بدهی]
die Zahlung anmahnen U یادآوری کردن ارسال پرداخت
Abzahlung {f} U بازپرداخت [پرداخت کامل اقساط]
Vereinbarung von Teilzahlungen U توافق در پرداخت های قسطی
Ablösesumme {f} U پیش پرداخت اجاره خانه
Registrierkasse {f} U صندوق [محل پرداخت پول]
Geldautomat {m} U دستگاه پرداخت کننده پول
Steuersünder {m} U فرارکن [مرد ] از پرداخت مالیات
Brauchen Sie eine Anzahlung? U نیاز به پیش پرداخت است؟
Gehaltsabrechnung {f} U صورت پرداخت [اصطلاح رسمی]
Bank für Internationalen Zahlungsausgleich [BIZ] U بانک تسویه پرداخت بین المللی
Die Dame übernimmt die Rechnung. U این خانم صورتحساب را پرداخت می کند.
Mandat {n} U قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
Auftrag {m} U قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
Vorschuss in Bargeld U پیش پرداخت به نوع پول نقد
Anzahlung {f} U پیش پرداخت [برای مثال در هتل]
Der Herr übernimmt die Rechnung. U این آقا صورتحساب را پرداخت می کند.
alle Steuerabgaben übernehmen U پرداخت همه مالیات را برعهده گرفتن
30 Prozent Anzahlung gegen befristete Bankbürgschaft U ۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
Draufgabe {f} U پول بیعانه [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
Wir liefern nur gegen Vorauskasse [Vorkasse] . U ما منحصرا پس از پیش پرداخت [کالا را] ارسال میکنیم.
Angeld {n} U پول بیعانه [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
Anzahlung {f} U پول بیعانه [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
Bei den Zahlungsmitteln wird alles beim Alten bleiben. U شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
Ist es günstiger, wenn ich bar bezahle? U ارزانتر است اگر من پول نقد پرداخت کنم؟ [در هتل]
Kann ich mit einer Kreditkarte reservieren, und mit Bargeld bezahlen? U میتوانم با کارت اعتبار رزرو و با پول نقد پرداخت کنم؟
Garnettöffner {m} U دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد [صنعت نساجی]
Fadenöffner {m} U دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد [صنعت نساجی]
Garnettmaschine {f} U دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد [صنعت نساجی]
Droussierkrempel {m} U دستگاهی که آشغال بافت را قبل از پرداخت پارچه می گیرد [صنعت نساجی]
Zahlung erfolgt per Überweisung innerhalb von 14 Tagen nach Wareneingang. U پرداخت بوسیله حواله در خلال چهارده روز پس از دریافت کالا صورت می گیرد.
Ablösesumme {f} U مقدار پولی که با پرداخت آن ورزشکاری از یک تیم به تیم دیگر منتقل می شود
Akonto {n} U پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
Akontozahlung {f} U پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
gültig <adj.> U قابل قبول
machbar <adj.> U قابل اجرا
nachvollziehbar <adj.> U قابل فهم
nachvollziehbar <adj.> U قابل درک
machbar <adj.> U قابل وصول
nachvollziehbar <adj.> U قابل توضیح
ausreichend <adj.> U قابل پذیرش
ausreichend <adv.> U قابل قبول
ausführbar <adj.> U قابل اجرا
ausführbar <adj.> U قابل وصول
schaffbar [ugs.] <adj.> U قابل وصول
ausreichend <adj.> U قابل قبول
schaffbar [ugs.] <adj.> U قابل اجرا
zulässig <adj.> U قابل قبول
strafbar <adj.> U قابل تنبه
authentisch <adj.> U قابل اعتماد
umstritten <adj.> U قابل منافره
umstritten <adj.> U قابل بحث
paketversandfähig <adj.> U قابل ارسال
lieferbar <adj.> U قابل ارسال
zu befreien <adj.> U قابل ارسال
fraglich <adj.> U قابل بحث
fraglich <adj.> U قابل منافره
bedenklich <adj.> U قابل سوال
Recent search history Forum search
1verwendbar
1mir geht es um
0خرید بهترین یو پی اس 2018
1Bitte zahlen!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com